خلاصه داستان:داستان فیلم درباره دیکتاتوری خیالی با نام ژنرال علاءالدین می باشد در کشوری خیالی دارای قصری باشکوه است و...
نقد فیلم:دیکتاتور«The Dictator» فیلم خنده داری ست، علاوه بر این فیلمی وقیح، مخالفت برانگیز،بی نزاکت، عامیانه و ناهنجار است. چون در برنامه های تلویزیونی متخلف شاهدصحبت های ساشا بارون کوئنSacha Baron Cohen درباره ی این فیلم بودم، میترسیدم تک تک صحنه های فیلم به نظرم تکراری بیایند. اما نه، اینطور نبود. او با این فیلم می تواند ادعا کند یکی از بهترین کمدی سازان حال حاضرسینماست. کوئن در سخنرانی خود درباره ی حکومت های استبدادی، بی رحمانه بههجو و مسخره کردن امور سیاسی می پردازد.
در مقایسه با فیلم های شاد و جسارت آمیزبورت«Borat» و برونو«Bruno»، »دیکتاتور» متعارف ترین اثر کوئن به شمار میرود. فیلم طرح اولیه دارد، یک رابطه ی عاشقانه در میان آن شکل می گیرد، وداستانی روایت می شود. نمیتوان گفت این فیلم کاملاً مطابق سلیقه و جریاناتسینمایی حاضر است، اما با در نظر گرفتن شدت خنده های تماشاگران در اکرانمحدود، دیگر چه کسی می تواند درباره ی سلیقه ی مخاطبان نظر قطعی صادر کند؟
کوئنبا هوشمندی روی صحنه حاضر می شود، مخاطب را به خنده می اندازد و فیلم رابه پایان می رساند. این فیلم هم مانند «برونو» از 90 دقیقه کوتاهتر است، آنهم در دوره ای که بسیاری از فیلم های کمدی با بی رحمی تمام بیش از حدطولانی و کشدار ساخته می شوند.
کوئندر این فیلم در نقش ژنرال علاالدین دیکتاتور کشوری خیالی به اسم ودیعه درشمال آفریقا ظاهر می شود که گویا قسمت هایی از مصر و سودان را پوشش می دهد ودر چند قدمی عربستان سعودی واقع شده است.
علاالدیندر این منطقه قصر عظیم و باشکوهی برپا کردهو از آن برای نظاره کردن خیلوسیع جمعیت ستایندگان اش و همچنین برقراری روابط جنسی - البته نه تنها بامگان فاکس«Megan Fox» استفاده می کند. اینطور که از عکس های روی دیوارهایکاخ بر می آید او با «کیم کارداشیان«Kim Kardashian»، آرنولدشوارزنگر«Arnold Schwarzengger » و اپراه«Oprah» روابط نامشروع داشته است! مگان فاکس در حضور کوتاه مدت خود خوش می درخشد. او برای برقراری رابطه یجنسی نزد ژنرال آمده، اما کل شب را به ناز و نوازش معصومانه می گذراند.
نخست وزیر علاالدین شخصی به نام طاهر (بنکینگزلی (Ben Kingsley) است که وارث رسمی تاج و تخت او محسوب می شود و برایسرنگونی او نقشه می کشد. بعد از یک مورد ترور نافرجام، طاهر علاالدین راتشویق می کند تا به سازمان ملل مراجعه کند. او نقشه ی ترور دیگری در آن محلتدارک دیده که امیدوار است اینبار با موفقیت به انجام برسد. بعد از اینکهیکی از محافظان (جان سی.ریلی (John C. Reilly) محاسن ژنرال را می تراشد، اوسرگردان و بی هدف در خیابان های منهتن به گشت و گذار می پردازد و در همینحین شخص دیگری به جای او در مجامع عمومی حاضر می شود.
گذر ژنرال به یک اغذیه فروشی می افتد که محفلسیاسیون چپ گرا و آزادی خواه است و توسط زوئی (آنا فریس (Anna Faris) ادارهمی شود. با وجود اختلاف عقیده ی فاحش میان آن دو، ژنرال متوجه می شود که بهزوئی علاقمند شده است. این موضوع زمینه ی مناسب را ایجاد می کند تا فیلمبه هجو و تمسخر تفکرات فمینیست ها، گیاهخواران و طرفداران حقوق مهاجرانخارجی بپردازد. بعد از آن گذر علاالدین به محله ی "ودیعه ی کوچک" در منهتنمی افتد، آنجا یک رستوران محلی ودیعه ای وجود دارد که پر است از آدمهایی کهژنرال خیال می کرده آنها را اعدام کرده است.
با وجود اینکه فیلم زیاد به پیشبرد رابطه یعاشقانه و نقشه های ترور اهمیت نمی دهد و جدیت خاصی در دنبال کردن این خطوطداستانی از خود نشان نمی دهد، کوئن و کارگردان اثر «لری چارلز«Larry Charles» تقریباً به همان اندازه ی برادران مارکس « Marx Brothers » به طرحاولیه ی داستان وفادارند و در نمایش آن می کوشند. حال و هوای «دیکتاتور«به شدت وام دارفیلم سوپ اردک«Duck Soup» و شخصیت روفوس تی.فایرفلایدیکتاتور ایالت فرضی فریدونیا که گروچو مارکس«Groucho Marx» نقش آن رابازی کرد است. علاوه بر این در صحنه ای که علاالدین سعی دارد با سر خوردناز روی یک کابل مرتفع خود را به طبقه ی بالای ساختمان هتل برساند، نشانی ازشیرین کاری های بدنی باستر کیتون«Buster Keaton» دیده می شود.
حملاتو انتقادات کوئن نسبت به موضوعات اصلی کاملاً آزادانه و رها از هرگونه قیدو بند انجام شده، رویه ای هرج و مرج طلبانه/آنارشیستی در پیش گرفته و طنزجاری در بازی و شخصیت اش نسبت به فیلم های «بورت» و «برونو» برجسته تر است. من شخصاً امیدوارم او دنبال این نباشد که محبوبیت کسب کند و مورد علاقه یمردم واقع شود. انتظار داشتم بین این سه فیلم، «دیکتاتور» توهین آمیزترینآنها باشد، اما در عین اینکه نمی شود فیلم را توهین آمیز تلقی نکرد (بهخصوص صحنه ای که تکه تکه شدن سر جنازه ی یکی از رهبران گروه های مدافع حقوقبشر را نشان می دهد)، اما شاید بتوان گفت در مقایسه با آن دو فیلم به نوعیمطلوب تر از کار درآمده است.
نقد از راجر ایبرت- ترجمه از الهام بای - منبع نقد فارسی
قصه نيستم که بگويی نغمه نيستم که بخوانی صدا نيستم که بشنوی يا چيزی چنان که ببينی يا چيزی چنان که بدانی...
من دردِ مشترکام مرا فرياد کن.
درخت با جنگل سخنمیگويد علف با صحرا ستاره با کهکشان و من با تو سخنمیگويم
نامات را به من بگو دستات را به من بده حرفات را به من بگو قلبات را به من بده من ريشههایِ تو را دريافتهام با لبانات برایِ همه لبها سخن گفتهام و دستهایات با دستانِ من آشناست.
در خلوتِ روشن با تو گريستهام برایِ خاطرِ زندهگان، و در گورستانِ تاريک با تو خواندهام زيباترينِ سرودها را زيرا که مردهگانِ اين سال عاشقترينِ زندهگان بودهاند.
دستات را به من بده دستهایِ تو با من آشناست ای ديريافته با تو سخنمیگويم بهسانِ ابر که با توفان بهسانِ علف که با صحرا بهسانِ باران که با دريا بهسانِ پرنده که با بهار بهسانِ درخت که با جنگل سخنمیگويد
زيرا که من ريشههایِ تو را دريافتهام زيرا که صدایِ من با صدایِ تو آشناست.
سید محمود حسابی در سال ((۱۲۸۱ه.ش, از پدر و مادری تفرشی در تهران زاده شدند. پس از سپری نمودن چهار سال از دوران كودكی در تهران, به همراه خانواده (پدر, مادر, برادر)عازم شامات گردیدند. در هفت سالگی تحصیلات ابتدایی خود را در بیروت, با تنگدستی و مرارت های دور از وطن در مدرسه كشیش های فرانسوی آغاز كردند و همزمان, توسط مادر فداكار, متدین و فاضله خود (خانم گوهرشاد حسابی) , تحت آموزش تعلیمات مذهبی و ادبیات فارسی قرار گرفتند. استاد, قرآن كریم را حفظ و به آن اعتقادی ژرف داشتند. دیوان حافظ را نیز از برداشته و به بوستان و گلستان سعدی, شاهنامه فردوسی, مثنوی مولوی, منشات قائم مقام اشراف كامل داشتند.
شروع تحصیلات متوسطه ایشان مصادف با آغاز جنگ جهانی اول, و تعطیلی مدارس فرانسوی زبان بیروت بود. از این رو, پس از دو سال تحصیل در منزل برای ادامه به كالج آمریكایی بیروت رفتند و در سن هفده سالگی لیسانس ادبیات, در سن نوزده سالگی, لیسانس بیولوژی و پس از آن مدرك مهندسی راه و ساختمان را اخذ نمودند. در آن زمان با نقشه كشی و راهسازی, به امرار معاش خانواده كمك می كردند. استاد همچنین در رشته های پزشكی, ریاضیات و ستاره شناسی به تحصیلات آكادمیك پرداختند.شركت راهسازی فرانسوی كه استاد در آن مشغول به كار بودند, به پاس قدردانی از زحماتشان, ایشان را برای ادامه تحصیل به كشور فرانسه اعزام كرد و بدین ترتیب در سال۱۹۲۴ (م) به مدرسه عالی برق پاریس وارد و در سال ۱۹۲۵ (م) فارغ التحصیل شدند.
همزمان با تحصیل در رشته معدن, در راه آهن برقی فرانسه مشغول به كار گردیدند و پس از پایان تحصیل در این رشته كار خود را در معادن آهن شمال فرانسه و معادن زغال سنگ ایالت "سار" آغاز كردند. سپس به دلیل وجود روحیه علمی, به تحصیل و تحقیق, در دانشگاه سوربن, در رشته فیزیك پرداختند و در سال ۱۹۲۷ (م) در سن بیست و پنج سالگی دانشنامه دكترای فیزیك خود را , با ارائه رساله ای تحت عنوان "حساسیت سلول های فتوالكتریك", با درجه عالی دریافت كردند.استاد با شعر و موسیقی سنتی ایران و موسیقی كلاسیك غرب به خوبی آشنایی داشتند وایشان در چند رشته ورزشی موفقیت هایی كسب نمودند كه از آن میان می توان به دیپلم نجات غریق در رشته شنا اشاره نمود.
پروفسور حسابی به دلیل عشق به میهن و با وجود امكان ادامه تحقیقات در خارج از كشور به ایران بازگشت و با ایمان و تعهد, به خدمتی خستگی ناپذیر پرداخت تا جوانان ایرانی را با علوم نوین آشنا سازد. پایه گذاری علوم نوین و تاسیس دارالمعلمین و دانشسرای عالی, دانشكده های فنی و علوم دانشگاه تهران, نگارش ده ها كتاب و جزوه و راه اندازی و پایه گذاری فیزیك و مهندسی نوین, ایشان را به نام پدر علم فیزیك و مهندسی نوین ایران در كشور معروف كرد. حدود هفتاد سال خدمت علمی ایشان در گسترش علوم روز و واژه گزینی علمی در برابر هجوم لغات خارجی و نیز پایه گذاری مراكز آموزشی, پژوهشی, تخصصی, علمی و ..., از جمله اقدامات ارزشمند استاد به شمار می رود كه برای نمونه به مواردی اشاره می كنیم:
_ اولین نقشه برداری فنی و تخصصی كشور (راه بندرلنگه به بوشهر(
_ اولین راهسازی مدرن و علمی ایران (راه تهران به شمشك(
_ پایه گذاری اولین مدارس عشایری كشور
_ پایه گذاری دارالمعلمین عالی
_ پایه گذاری دانشسرای عالی
_ ساخت اولین رادیو در كشور
_ راه اندازی اولین آنتن فرستنده در كشور
_ راه اندازی اولین مركز زلزله شناسی كشور
_ راه اندازی اولین رآكتور اتمی سازمان انرژی اتمی كشور
_ راه اندازی اولین دستگاه رادیولوژی در ایران
_ تعیین ساعت ایران
_ پایه گذاری اولین بیمارستان خصوصی در ایران, به نام بیمارستان "گوهرشاد"
_ شركت در پایه گذاری فرهنگستان ایران و ایجاد انجمن زبان فارسی
_تدوین اساسنامه طرح تاسیس دانشگاه تهران
_ پایه گذاری دانشكده فنی دانشگاه تهران
_ پایه گذاری دانشكده علوم دانشگاه تهران
_ پایه گذاری شورای عالی معارف
_ پایه گذاری مركز عدسی سازی اپتیك كاربردی در دانشكده علوم دانشگاه تهران
_ پایه گذاری بخش آكوستیك در دانشگاه و اندازه گیری فواصل گام های موسیقی ایرانی به روش علمی
_ پایه گذاری و برنامه ریزی آموزش نوین ابتدایی و دبیرستانی
_ پایه گذاری موسسه ژئوفیزیك دانشگاه تهران
_ پایه گذاری مركز تحقیقات اتمی دانشگاه تهران
_ پایه گذاری اولین رصدخانه نوین در ایران
_ پایه گذاری مركز مدرن تعقیب ماهواره ها در شیراز
_ پایه گذاری مركز مخابرات اسدآباد همدان
_ پایه گذاری انجمن موسیقی ایران و مركز پژوهش های موسیقی
_ پایه گذاری كمیته پژوهشی فضای ایران
_ ایجاد اولین ایستگاه هواشناسی كشور (در ساختمان دانشسرای عالی در نگارستان دانشگاه تهران)
_ تدوین اساسنامه و تاسیس موسسه ملی ستاندارد
_ تدوین آیین نامه كارخانجات نساجی كشور و رساله چگونگی حمایت دولت در رشد این صنعت
_ پایه گذاری واحد تحقیقاتی صنعتی سغدایی (پژوهش و صنعت در الكترونیك, فیزیك, فیزیك اپتیك, هوش مصنوعی)
_ راه اندازی اولین آسیاب آبی تولید برق (ژنراتور) در كشور
_ ایجاد اولین كارگاه های تجربی در علوم كاربردی در ایران
_ ایجاد اولین آزمایشگاه علوم پایه در كشور
دکتر حسابی وانیشتین
پروفسور حسابی چند نظریه مهم در علم فیزیک داشتند که مهم ترین و آخرین آن ها نظریه بی نهایت بودن ذرات بود , در این ارتباط با چندین دانشمند اروپایی مکاتبه و ملاقات می کنند و همه آنها توصیه می کنند که بهتر است که بطور مستقیم با دفتر پروفسوراینشتن تماس بگیرد بنابراین ایشان نامه ای همراه با محاسبات مربوطه را برای دفتر ایشان در دانشگاه پرینستون می فرستند بعد از مدتی ایشان به این دانشگاه دعوت میشوند و وقت ملاقاتی با دستیار انیشتین برایشان مشخص میشود پس از ملاقات با پروفسور اشتراووس به ایشان گفته می شود که برای شما وقت ملاقاتی با پروفسور انیشتین تعیین می شود که نظریه خود را بصورت حضوری با ایشان مطرح کنید.
پروفسور حسابی این ملاقات را چنین توصیف می کنند: وقتی برای اولین بار با بزرگترین دانشمند فیزیک جهان آلبرت انیشتین روبه رو شدم ایشان را بی اندازه ساده , آرام و متواضع یافتم و البته فوق العاده مودب و صمیمی! زودتر از من در اتاق انتظار دفتر خودش , به انتظار من نشسته بود و وقتی من وارد شدم با استقبالی گرم مرا به دفتر کارش برد و بدون اینکه پشت میزش بنشیند کنار من روی مبل نشست , نظریه خود را در ارتباط با بی نهایت بودن ذرات برای ایشان توضیح دادم ، بعد از اینکه نگاهی به برگه های محاسباتی من انداختند ، گفتند که ما یکماه دیگر با هم ملاقات خواهیم کرد یکماه بعد وقتی دوباره به ملاقات انیشتین رفتم به من گفت : من به عنوان کسی که در فیزیک تجربه ای دارم می توانم به جرات بگویم نظریه شما در آینده ای نه چندان دور علم فیزیک را متحول خواهد کرد باورم نمی شد که چه شنیده ام , دیگر از خوشحالی نمی توانستم نفس بکشم ,
در ادامه اما توضیح دادند که البته نظریه شما هنوز متقارن نیست باید بیشتر روی آن کار کنید برای همین بهتر است به تحقیقات خود ادامه دهید من به دستیارم خواهم گفت همه امکانات لازم را در اختیار شما بگذارند, به این ترتیب با پی گیری دستیار و ارسال نامه ای با امضا انیشتین، بهترین آزمایشگاه نور آمریکا در دانشگاه شیکاگو، باامکانات لازم در اختیار من قرار دادند و در خوابگاه دانشگاه نیز یک اتاق بسیار مجهز مانند اتاق یک هتل در اختیار من گذاشتند ,
اولین روزی که کارم را در آزمایشگاه شروع کردم و مشغول جابجایی وسایل شخصی بر روی میزم و کشوهای آن بودم , متوجه شدم یک دسته چک سفید که تمام برگه های آن امضا شده بود در داخل یکی از کشوها جا مانده است , بسرعت آن را نزد رئیس آزمایشگاه بردم و مسئله را توضیح دادم , رئیس آزمایشگاه گفت این دسته چک جا نمانده متعلق به شما است که تمام نیازمندیهای تحقیقاتی خود را بدون تشریفات اداری تهیه کنید این امکان برای تمام پژوهشگران این آزمایشگاه فراهم شده است , گفتم اما با این روش امکان سواستفاده هم وجود دارد؟ او در پاسخ گفت درصد پیشرفت ما از این اعتماد در مقابل خطا های احتمالی همکاران خیلی ناچیز است.
بعد از مدتها تحقیق بالاخره نظریه ام آماده شد و درخواست جلسه دفاعیه را به دانشگاه پرینستون فرستادم و بالاخره روز دفاع مشخص شد , با تشویق حاضرین در جلسه , وارد سالن شدم و با کمال شگفتی دیدم انیشتین در مقابل من ایستاد و ابراز احترام کرد و به دنبال او سایر اساتید و دانشمندان هم برخواستند , من که کاملا مضطرب شده و دست وپای خود را گم کرده بودم با اشاره انیشتین و نشتستن در کنار ایشان کمی آرام تر شده، سپس به پای تخته رفتم شروع کردم به توضیح معادلات و محاسباتم و سعی کردم که با عجله نظراتم را بگویم که پروفسور اینشتن من را صدا کرده و گفتند که چرا اینهمه با عجله ؟ گفتم نمی خواهم وقت شما و اساتید را بگیرم ولی ایشان با محبت گفتند خیرالان شما پروفسور حسابی هستید و من و دیگران الان دانشجویان شما هستیم و وقت ما کاملا در اختیار شماست آن جلسه دفاعیه برای من یکی از شیرین ترین و آموزنده ترین لحظات زندگیم بود.
دکتر حسابی در روز دوازدهم شهریور 1371 در يکی از بيمارستان های سوئيس به علت عارضه ی قلبی اين دنيا را بدرود گفت ياد اين بزرگمرد تاريخ ايران گرامی باد.
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
آریو وبلاگ
شخصی رضا عسگری
و آدرس
ario360.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.